خانم تامپسون
خانم تامپسون معلم کلاس پنجم ابتدایی در اولین روز مدرسه مقابل دانش آموزان ایستاد و به چهره دانش آموزانش خیره شد و مانند اکثر معلمان ؛ به دروغ گفت : همه آنها را به یک اندازه دوست دارد…
اما این غیرممکن بود ! چرا که در ردیف جلو ؛ پسر بچه ای به نام تدی در صندلی خود فرورفته بود که چندان مورد توجه معلم قرار نداشت . او با بقیه بچه ها بازی نمی کند .لباسهایش کثیف بود و همواره نیاز به استحمام بود .